ماجرای نامگذاری عملیات «الی بیتالمقدس» به روایت یک راوی
راویتگر عملیات «بیتالمقدس» گفت: در واقع نام اصلی این عملیات «الی بیتالمقدس» بود که به معنای به سوی قدس تعبیر میشد تا با این عنوان به اشغالگران صهیونیستی بفهمانیم مسلمانان فلسطین در حمایت ملت و دولت ایران قرار دارند.
روایتگران جنگ افرادی بودند که در تمام لحظات اجرای عملیاتهای دوران دفاع مقدس در کنار فرماندهان قرار داشتند و همه صحنهها و اطلاعات صحنهها شامل جلسات فرماندهان پیش و بعد از عملیاتها، حوادث و نحوه اجرای عملیاتا سط فرماندهان را ثبت کرده و به این طریق با تهیه گزارشهای لحظه به لحظه از میدان نبرد میراثی ماندگار برای تاریخ دفاع مقدس کشور به یادگار گذاشتند.
«امیر عبدالرزاق زاده»؛ کهنه رزمندهای است که در سالهای شیرین نوجوانی به جنگ رفته و در عملیاتهای فتحالمبین و بیتالمقدس در کنار سردارانی همچون «حاج احمد متوسلیان» و «حاج محمدابراهیم همت» در کسوت یک راوی به ثبت لحظه به لحظه صحنههای نبرد پرداخته است.
من همیشه احساس می کنم " آقا " پیش رویم است
« چهارده پانزده سال بیشتر نداشت . جبهه که آمد بیشتر مواقع دست راستش را روی سینه می گذاشت . طوری که انگار داشت به کسی ادای احترام می کرد . علتش را نمی گفت ؛ حتی به من که برادر بزرگترش بودم . اما این اواخر گویا نظرش عوض شده بود ! آخرین باری بود که همدیگر را دیدیم .
لا به لای صحبت هایش گفت : روزی که به جبهه آمدم تازه خودم را شناختم . چیزهایی که این جا دیدم و می بینم فکر می کنم هیچ جای دنیا پیدا نشود . من همیشه احساس می کنم " آقا " پیش رویم است . به همین جهت دست راستم را برای احترام روی سینه دارم . دست چپم را نذر حضرت عباس کردم و تا پای رفتن دارم در جبهه می مانم . . .
شنیدم موقع عملیات ، مردانه جنگید . ناگهان گلوله توپی آمد و کنارش منفجر شد . بعد از دو سال جنازه اش را آوردند . با دیدن جنازه اش شگفت زده شدم . دست راست مهدی روی سینه اش بود . دست چپ و دو پایش هم قطع شده بود . »
خاطره ای از شهید مهدی نجف زاده . کتاب قمقمه های خالی اثر ذبیح الله ذبیحی
قافله سالار گردان حمزه
نامش نام مقدس پیامبر اعظم(ص) و شناسنامه اش، شناسنامه پیروان روح ا... است. الحق که طالب شهادت و شهامت و رشادت و ولایت است.
نام «حاج محمد طالبی» از هر کلمه ای برای رزمندگان، شیرین تر و محبوب تر بود و هست. اخلاقش مثل اخلاق مولایش علی(ع)، روشش در زندگی حسنی(ع)، روحیه اش حسینی(ع)، در دفاع از ولایت و نظام اسلامی حقا که ابوالفضلی(ع) است. تا زمانی که دفاع و جهاد و شهادت بود در کنار رزمندگان به عنوان یک بسیجی خاکی خادم و غرق در خدمت بود و بعد از قبول قطعنامه با دلی آرام لباس رزم دیگری به تن نمود و در کنار جانبازان و خانواده های معظم شهیدان مشغول خدمت شد.
«حاج محمد» بارها و بارها مورد آماج تیر و ترکش های دشمن بعثی قرار گرفت دلیر مردیش ارتش بعث عراق او را «شیر زرد» خمینی نام نهاده بود.
حاج طالبی یک پهلوان و پهلوان صفت است که شاگردانی هم در مکتب پهلوانی دارد و به جامعه جانبازان پهلوان تحویل داده است. اولین روزی که عملیات نصر7 در ارتفاعات بولفت عراق به وقوع پیوست حاج طالبی آن موقع فرمانده گردانی بود که بچه های تحت فرماندهی اش اکنون در لوای حق و آسمان ها در حال پروازند.
«گردان حمزه سید الشهدا» از تیپ حضرت نبی اکرم(ص) کرمانشاه او جلوی ستون راه می رفت و دشمن نیز مثل نقل ونبات آتش تهیه می ریخت. همیشه در مقابل دشمن کسی نمی دید که حاج طالبی تفنگ به دست گرفته باشد زیرا می گفت اگر سلاح به دست گیرم دشمن فکر می کند عددی به شمار می رود! همیشه او را با یک چوبدستی! یا عصا! و یک چفیه می دیدند ولی آنروز دیدم که سر ستون خم شد و بارها زمین گرم جبهه را بوسه زد. می دانید چه چیزی را بوسه زد. بدن غرق به خون شهید «حاج روح ا...»، فرمانده قهرمان گردان خیبر را دیدم که چند ساعتی از شهادتش نگذشته بود و از رفقای بسیار عزیز «حاج محمد طالبی» به شمار می رفت. «حاج محمد» را دیدم که بوسه ای افتخارآمیز بر پیشانی رفیقی دلیر می زد و گویا جمله ای در گوش حاج روح ا.. زمزمه می کرد... گویا طلب شفاعت بود. گویا همان جمله معروف «ای رفیق نیمه راه» و یا جمله زیبای« سلام مرا به مولا و شهیدان برسان.»
حاجی اکنون از همان شهیدان زنده و گمنامی است که همه رزمندگان و یادگاران دفاع مقدس و قافله عشق، دل به وجود مبارکش خوش دارند و دور و برش مثل شمع و پروانه می چرخند.
اکنون نیز با همان قیافه ملیح و دوست داشتنی و بسیجی در محافل رزمندگان و ایثارگران و جانبازان و مستضعفان حاضر می شود. بدون هیچ ادعایی در گوشه ای از مجلس می توانی پیدایش کنی. هر وقت او را ببینی انگار همین الان از پاکسازی معبر طلاییه و شلمچه برگشته البته از گذر زمان مقداری مثل شیران پیر. این رادمرد بارها و بارها تا مرز شهادت پیش رفت و حتی در کربلای5 تیر مستقیم دشمن به صورت مبارکش برخورد کرد و نصف صورتش را محو نمود ولی حاجی مگر خم به ابرو آورد و گذاشت که دشمنش شاد شود. پس از چند ماه حاجی را دیدم که قیافه پهلوانیش یک سوم شده ولی با قامت راست و استوار، او مدال های فراوانی از دلاور مردی هایش نیز دارد و بهترین مدال او آن است که هنوز یک بسیجی و یک رزمنده خاکی است و از دار دنیا جز با بسیجیان و شهیدانش با چیز دیگری طرح رفاقت نمی ریزد.یاد و خاطراتش همیشه در قلوب دلیرمردان عشق و شهادت پایدار باد.
راوی:روحانی چانباز مصیب بیانوندی
دعای آرامش :
خداوندا ! آرامشی عطا فرما تا بپذیرم آنچه را که نمی توانم تغییر دهم ‘
شهامتی ؛ تا تغییر دهم آنچه را که می توانم
و دانشی که تفاوت این دو را بدانم !
آمین !
.........................................................................................................................................................
هر کس که ایمان داشته باشد در پاکی خود استوار است !!!
با آزوی بهبودی روزافزون برای تمامی دوستان –
به بهانه خداحافظی حسین یکتا از دبیری ستاد راهیان نور
روایتی از 8 سال پرچمداری حاج حسین یکتا در راهیان نور
به نقل از رجا نیوز؛ اگر در قالب کاروان راهیان نور و با هم دانشگاهیهای، هم مسجدیها و یا هممدرسهای ها به زیارت مناطق عملیاتی جنوب و غرب کشور رفته باشید، حتما در طول سفر با مرد لاغراندام و خوشرویی که یک چشم خود را هم در ایام جنگ در همان مناطق جا گذاشته است روبرو شدهاید که گاه با سخنان طنزآمیزش قهقهه را به کاروان هدیه میدهد و با فاصله چند لحظه با خاطراتش هق هق گریه را در میان اهل کاروان بلند میکند. همه به خاطرات تکراریاش گوش میدهند، میخندند و میگریند و باور میکنند که "اردوی جنوب نه قسمت است و نه لیاقت، بلکه دعوت است، دعوتی از جانب شهدا" و این ابتدایی میشود برای پیدا کردن سر و سرٌی با شهدا.
حاج حسین یکتا، طلایه دار ارودهای راهیان نور، این روزها با دبیری ستاد راهیان نور خداحافظی کرده است و جای خود را به جواد تاجیک مشاور جوان فعال بنیاد حفظ آثار دفاع مقدس سپرده است.
راهیان نور دیگر در این سالها و به مدد تلاشهای شبانه روزی حاج حسین و تیمش، به یک جریان فرهنگی جدی و بزرگ در کشور تبدیل شده است. کمتر جوانی را در مسجد و دانشگاه و مدرسه میتوانی پیدا کنی که به این سرزمینها سفر نکرده باشد. جوانانی که بسیاری از آنها پس از این سفر معنوی منقلب شده و راهی جدید را برای زندگیشان برمیگزینند و این بهانهای میشود برای حضور دوباره و چندبارهشان در مناطق عملیاتی. راهیان نور سالهاست که ورق را در عرصه فرهنگی کشور به سود ارزشهای انقلاب و جهاد و شهادت برگردانده است.
یکتا، راهیان نور را یک جریان خودجوش ومردمی میداند که از سالهای اولیه پس از جنگ شکل گرفت. "در سالهای بعد از جنگ خانوادههای شهدا و رزمندگانی که از جنگ باز مانده بودند، برای تجدید خاطره و زیارت مقتل شهدا به این مناطق سفر میکردند، ولی به این شکل که ارودیی در کار باشد نبود. گاهی یک مسجد یا دانشگاه تصمیم میگرفت سری به این مناطق بزند."
او تفحص شهدا و تشییع شهدا در شهرها را نقطه عطفی در حرکت راهیان نور برمیشمرد." پس از جدی شدن تفحص شهدا و تشییع شهدا در شهرها، یک اقبال گسترده و جدی در کشور برای حضور در مناطقی که شهدا از آنجا تفحص میشدند به وجود آمد. این سرآغازی بود بر حضور جمعیتهای چند هزار نفری در مناطق عملیاتی که عمدتا در ایام تعطیلات نوروز و منتهی به این ایام شکل میگرفت. یگانهای بسیج، سپاه و ارتش هم که در آن مناطق مستقر بودند، به صورت خودجوش و بدون سازماندهی قبلی، هرکدام با برقرار کردن ایستگاههایی به استقبال از این کاروانها پرداختند."
حاج حسین یکتا اما دو اتفاق را موجب جهش در این اردوها و تبدیل شدن آنها به یک جریان عظیم فرهنگی در کشور میداند." با حضور سردار باقرزاده در بنیاد حفظ آثار و ارزشهای دفاع مقدس، ستاد راهیان در سال 81 به صورت رسمی تاسیس شد که مسئولیت سازماندهی و ترویج این حرکت عظیم را به عهده گرفت." و ناگفته پیداست که شکل گیری این ستاد در سالهای پایانی دولت اصلاحات و در زمان هجمه اصلاح طلبان به ارزشهای جهاد و شهادت، جهشی بود برای تجمیع نیروهای وفادار به این ارزشها و تجدید روحیه آنها.
اما حاج حسین یکتا که به عنوان یک بسیجی ساده از روز اول تشکیل این ستاد مسئولیت راه اندازی آنرا بر عهده گرفت، یکی دیگر از جهشهای مهم در همه گیر شدن این اردوها را ظهور احمدی نژاد در عرصه سیاسی ایران میداند:" بعد از آنکه دکتر احمدینژا د شهردار تهران شدهمکاریهای ویژهای با این ستاد داشت.. سید مهدی هاشمی با کپسول اکسیژنش در مناطق راه میافتاد و به بچه ها کمک میکرد. بعد از پیروزی دکتر احمدینزاد هم ، دولت نهم و دهم شرایط بسیار مناسبی را برای توسعه این اردوها فراهم کردند که این در کنار تاثیرات فرهنگی پیروزی نگاه انقلابی در عرصه داخلی و بین المللی سبب یک جهش جدی دیگر در این اردوها شد."
زحمات شبانه روزی حسین یکتا که امروز دیگر برای اکثر جوانان اردوی جنوب رفته یک چهره آشناست، سبب شد تا اردوهای جنوب در قالبی متمرکز و هعاهنگ خدمات بگیرد و امروز دیگر به یک برنامه ثابت سالانه در برنامههای دانشگاهها، مساجد و بعضا مدارس تبدیل شود. اردوهایی که بیش از اینکه سیاحت بیابانهای خشک و بی آب و علف طلایه و هویزه و اطراف آبادان و فکه باشد، سیر وسلوکی است در اخلاق و منش شهیدان و غبطه از جاماندگی و شوق برای رسیدن.
حاج حسین یکتا که در این سالها مانند همرزمانش در گمنامی و بی نام و نشان هدایت این حرکت بزرگ را برعهده داشته است را بی شک میتوان یکی از تاثیرگذارترین چهرههای فرهنگی سالهای اخیر در کشور برشمرد، چهرهای که دیروز با خداحافظی از دبیری ستاد راهیان نور سکان را به جوانترها داده تا خود در قرارگاه فرهنگی دیگری حرکت فرهنگی جدیدی را سامان دهد.
دست و پا و وجود خود را فدای یک زمزمه لبان رهبری کردند
شهدا ستارگانی درخشان در آسمان این خاک هستند که با قربانی کردن خویش، نهال پایداری این ملت را آبیاری کرده اند، اما حکایت جانبازان و بازماندگان شهدا که سال هاست روی یک تخت و روی به سقف آسمان در انتظار وصال محبوبند خود قصه پر غصه دیگری است.
مجموعه توانبخشی جانبازان قطع نخاعی در نیاوران، میعادگاه مردانی است که خود می گویند از قافله شهدا جا مانده اند و خداوند هنوز آنان را نپذیرفته و مانده اند که صاف تر، پاک تر و زلال تر به دیدار معبود بشتابند. و همین جاست که مفهوم امام و انقلاب را می توان عمیق تر درک کرد، زمانی که می بینی با همان چشمان به سقف دوخته شده و جان ناتوان و فضای گنگ و سرد به تو می گویند انقلاب ما همان تعبیر اماممان است که حقیقتا انفجار نور بود.
بنابر این گزارش، باید گفت که کدام جوان می تواند به همت و غیرت خود شک نکند، وقتی آن بدن های نحیف و نزار را می بیند که پس از سال ها خوابیدن بی تحرک بر تخت های سرد و خشک، نگران انقلابشانند که با تقدیم جان و زندگی خود آن را از دهان گرگ دست پرورده استکبار غرب و شرق به نام صدام بیرون کشیده اند.
حکایت عجیب تر این عاشقان بی ادعا این است که در کلام و نگاهشان گله و شکایتی نمی بینی و هنوز که هنوز است به درستی راهی که رفته اند، اعتقاد دارند، نه طلبکار کسی هستند و نه مزدی طلب می کنند، آن هم در زمانه ای که سیاست بازان یادمان داده اند هزینه ـ فایده کنیم، افرادی را می بینی که با آگاهی تمام از تبعات جانبازی، وارد بازی شده اند که نتیجه آن را هرچه باشد، عاشقانه دوست دارند، چه، معتقدند زحمتشان گرچه ممکن است در نظر گروهی از جامعه که اکنون آنان را در کنج نمور آسایشگاه ها فراموش کرده اند، قدری نداشته باشد، اما آنان با خدای خود و رفقای شهیدشان قمار عشق کرده اند.
در پایان باید به این نکته اشاره کرد که مردم پای ارادتشان بسته است و کمتر به جبر زمانه وقت و دل دیدن این ستارگان نور و برکت ایران اسلامی را دارند، اما دولت و مسئولین لازم است همه امکانات خود را بسیج کرده و در خدمت این افرادی قرار دهند که دست و پا و وجود خود را فدای یک زمزمه لبان رهبری کردند که عاشقانه دوستش می داشتند و سر و پا و دل و جان را فدای قدم وی می کردند.
راستی این مملکت آنقدر پول و سرمایه ندارد که دست و دل این مردان بی ادعا را بگیرد تا در اتاق هایی انبارگونه، چشمان خود را به سقف آسمان ندوزند؟
غیرتی اگر نمانده است، سپاسی اگر نمانده است، حیامان که مانده است، گوشت و خون و پوست و استخوانمان دارد می دهد جان. یک نفر می خواند همه مان را. آی آدم ها که در ساحل نشسته شاد و خندانید...
قسمت دوم/متن کامل مناظره رسایی و جوانفکر در برنامه"دیروز امروز فردا"
جوانفکر در پاسخ به این مواضع گفت: بعضی از گروه های سیاسی هستند که خواست و اراده ی خود را به مردم تعمیم دادند و به این اخلاق عادت کرده اند. بین خودشان اختلاف می افتد می گویند وحدت بهم ریختغ خیر آقا بین خودتان اختلاف است.بین مردم اختلافی نشده آنها دارند مسیر درستشان را طی می کنند.ادامه مطلب...
قسمت اول /متن کامل مناظره رسایی و جوانفکر در برنامه"دیروز امروز فردا"
رسایی: در دولت اشکال میبینیم اما انحراف نه؛ چرا هزینهتراشی میکنند؟
جوانفکر: واکنشها به مشایی از سوی یک جریان خاص است نه مردم
برنامه "دیروز امروز فردا" پس از وقفه حدوداً یک ماهه شب گذشته (سهشنبه) با حضور حمید رسایی و علی اکبر جوانفکر به روی آنتن رفت.
گفتوگویی که بحث اصلی آن به موضوع اسفندیار رحیم مشایی و حاشیه سازیهای آن مربوط شد. متن کامل این مناظره بهنقل از خبرنامه دانشجویان ایران، در ادامه آمده است:ادامه مطلب...
بسم رب الحسین(ع(
اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد و آل محمد و آخر تابع له علی ذلک؛
اللهم العن العصابه التی جاهدت الحسین و شایعت و بایعت و تابعت علی قتله؛ اللهم العنهم جمیعا.
از عاشورا زیاد می گوییم و زیاد مینویسیم و همه اش هم یک چیز و تکرار و تکرار و ...
اما تا حالا پرسیدیم از خودمان که چرا عاشورا؟ چرا امام حسین؟ چرا یزید نه؟ چرا شمر نه؟ و خیلی چراهای دیگر...
باورکنید وقتی به عاشورا و چرایی آن فکر می کنم خود به خود اشک از چشمانم جاری می شود ولی وقتی مرثیه و روضه و مدح و ... می شنوم هر چه هم زور می زنم، اشکی بیرون نمی آید و حس می کنم اشکم را که به سختی تقلا می کند در زندان اشکدان باقی بماند. می دانید چرا؟
چون اشکهای من به من می گویند که امام حسین(ع) کشته نشد که من به تعداد تیرهای رفته در بدنش گریه کنم... به تاختن اسب بر بدنش گریه کنم... من بر زخمهای عباس و مصیبتهای زینب نیز نمی گریم... من به حال مردمی که آن زمان می زیستند می گریم که امامشان را درک نکردند مرده در دنیا زیستند و یاد سخن رسول الله می افتم:"هرکس امام زمانش را نشناسد و بمیرد گویی در عصر جاهلیت مرده است" که مصداقش همان مردم بودند و به آن می گریم. چه شد بعد از پنجاه سال از فوت پیامبر بزرگوارمان این مصیبت پیش آمد؟ کجا بودند فاتحان مکه که لرزه بر اندام بوسفیانها انداخته بودند؟ چه گذشت بر مردم دینمدار! ولایتمدار! آن عصر که جان فدای رهبرشان می کردند؟ مگر احد یادشان رفته بود؟ چه شد فریاد این عمار! امام حسین در کربلا ماند؟ و به گوش مدینه نشینان نرسید؟ تیرهایی که بر بدن امام رفت را چه کسانی شلیک کردند؟ آیا آنانی که در صحنه نبرد پیمان نبرد بسته بودند یا آن کسانی که در مدینه بودند و لبیک نگفتند؟...
من بر اینها می گریم که مردمی که در طی چند سال اندک اکثرا باسواد شده بودند، متمدن شده بودند، دارای مکنت شده بودند و ... چطور شد امامشان را نشناختند؟ حالا که نشناختند! چرا سر از بدنش جدا کردند؟ چرا بر فرزندانش رحم نکردند؟ انسان به هر مرحله پستی هم رسیده باشد لااقل به بچه، آن هم یتیم رحم میکند! چه بر سر رقیه و رقیه ها آمد...
چکیده کلام: چه شد مردمی که سعادتمندترین مردم عصرشان بودند به یکباره بدعاقب ترین شدند؟
دعای رهبرعزیزم امام خامنه ای (روحی فداه) را شب عاشورا به یاد می آورم: پروردگارا بدعاقبتی کسانی که انسان فکر نمیکرد بدعاقبت بشوند، دل آدم را میلرزاند، ما را بد عاقبت نکن!
وقتی این جمله را شنیدم یاد دعاهای امام سجاد(ع) افتادم. بابا امام که دیگر معصوم بود... او دیگر استغفار و استغاثه برای چه؟ الا بذکرالله تطمئن القلوب! اطمینان قلب! چگونه قلوب اطمینان می یابند؟فرق می کند بین امام و من مسکین و مستکین... امام مستقیم به منبع وصل است و من باید دنبال واسطه باشم و به او توسل جویم! اگر این واسطه رادرست درنیابم به ورطه گمراهی دره شیطان سقوط می کنم!
مردم کوفه که با امام جنگیدند و مردم مدینه که فقط در مدینه ماندند و دعا کردند! فقط راه سعادتشان را درست تشخیص نداده بودند، همین! چه گمراهی بزرگتر از این که بزرگترین مصیبت بشریت را برای همه به میراث گذاشتند!...
اگر درست بنگریم ریشه همه این مصیبت ها به همان سقیفه معروف بر می گردد... قدرت طلبی آل قدرت در حالی که آل الله غرق در مصیبت عظیم بشری بودند...
بیست و پنج سال گذشت و در این مدت آب از آب تکان نخورد و مردم باز به رفاه و قدرت ابن الوقتی شان فکر می کردند نه عاقبت به خیری!... صفین! حکمیت! مردم گول چه چیزی را خورده اند؟ معاویه مسلمان و قرآن خوان شده است؟ قرآّن ناطق چه می شود؟ مگر خود به رهبری اش رو نیاورده اند؟ پس حکمیت چه معنا می یابد؟... علی (ع) ضربه ای فرق مبارکش را می شکافد... عده ای می گویند: علی در مسجد چه می کرد که ضربه بخورد؟... " باور کنید اینها همه، تاریخ است نه احساسات بنده"
مدینه! به سمت حج! حج ناتمام! مسلم مهمان کوفه! مهمان کشی! کربلا! عطش! عطش اسلام! عاشورا...
و این چنین اسلام با قربانی دادن زنده می شود...
خدایا بعد از هزارو چهارصدسال دوباره حرف از حکمیت می زنند! خداوندا عده ای باز به رسم جاهلیت حرف از برتری قریش میزنند! در جایی که امام خود قریشی است! یعنی دوباره اسلام در حال مرگ است... یا تاریخ دروغ می گوید؟ و یا اینکه عده ای هنوز تاریخ را نخوانده اند؟ یا نه خوانده اند و درک نکرده اند؟... آیا ممکن است خداوند ما را نیز مثل مسلمانان صدراسلام امتحان کند؟ آیا ما نیز قرار است اماممان را تنها بگذاریم؟ قرار است صرفا به دعاهایمان اکتفا کنیم؟
چه کسانی به سعادت می رسند؟ چه کسانی ثابت قدم می مانند؟ چه می شود که انسان می لغزد؟
کافی است به خودمان بنگریم و ببینیم منشأ و مبنای عمل ما چیست؟ هوای نفس و منافعمان؟... یا رضای خدا حتی اگر منافی با منافع این دنیایمان باشد...
آیا وقتی می گوییم: اللهم اجعلنا من المستشهدین بین یدیه! واقعا تا پای شهادت می رویم؟ یا نه! اماممان باید دنبال فاتحان خیبر و والفجرها بگردد یا فریاد بزند: أین عمار؟
-:- امام علی (ع) : چون روایتى را شنیدید، آن را بفهمید و عمل کنید، نه بشنوید و نقل کنید، زیرا راویان علم فراوان، و عمل کنندگان آن اندکند. (حکمت 98 نهج البلاغه)
تهیه کننده: هوشنگ ولینسب
یکی از فرماندهان دفاع مقدس:
هر کسی توفیق و سعادت خدمت کردن به شهداء را ندارد/در جنگ تحمیلی موثرترین نیروها مردم بودند
یکی از فرماندهان دفاع مقدس گفت: هر کسی توفیق و سعادت در راه خدمت به شهداء را ندارد.
به گزارش روابط عمومی هیئت رزمندگان اسلام شمال کرمانشاه؛ سردار بسیجی حاج محمد طالبی که در همایش خادمین شهداء راهیان نور استان کرمانشاه سخن می گفت: با بیان این مطلب که هیچ پست و مقامی بالاتر از خدمت کردن و کار کردن برای شهداء نیست، عنوان داشت:وقتی این خدمت کردن با خلوص نیت و برای رضای خدا همراه باشد قطع یقین در پیشگاه خداوند نیز مورد قبول واقع خواهد شد.
وی تأکید کرد: خادمی شهداء سعادت و توفیقی است که نصیب هرکس نمی شود و تا موقعی که خود شهداء دعوت نکنند هر کسی توفیق خدمت در این وادی را ندارد.
سردار طالبی گفت: ممکن است وظیفه شما که خادمین شهدای مظلوم و گمنام غرب هستید به مراتب سنگین تراز خادمین مناطق جنوب بوده، چرا که مناطق جنوب بحمدا... برای تمامی کشور شناسانده شده است ولی متأسفانه برای معرفی مناطق عملیاتی و شهدای غرب از سوی مسئولین تا به حال اقدام قابل توجهی صورت نگرفته است.
وی با اشاره به این موضوع که آغاز و پایان جنگ در کرمانشاه صورت گرفته، افزود: زن و مرد، پیر و جوان، کوچک و بزرگ مردم کرمانشاه هشت سال جنگ تحمیلی را در کوچه و خیابانها لمس کردند و وجود بیشترین جانباز و شهید زن جنگ تحمیلی در استان می تواند نمونه بارز این ادعا باشد.
طالبی خطاب به کلیه همرزمان،فرماندهان و بازماندگان هشت سال جنگ تحمیلی خواست تا در خصوص معرفی مناطق عملیاتی غرب و شهدای مظلوم آن به کشور احساس تکلیف کنند و در این راستا از هیچ کوششی دریغ نکنند چرا که اگر امثال ما این خاطرات و رشادتهای این عزیزان را برای این نسل بازگو نکنیم معلوم نیست در آینده چه کسانی خواهند آمد و چه خواهند گفت که همین الآنش هم کسانی هستند و مباحثی را می گویند که با وجود اینکه ما خودمان در آن مناطق حضور داشتیم غیر واقعی است.
وی با گلایه از اینکه چرا در محل شهادت خلبان شهید علی اکبر شیرودی که رکورد دار بیشترین پرواز های عملیاتی در دنیا را در منطقه سرپل ذهاب به نام خود ثبت کرده است و در وصف این شهید همین بس که مقام معظم رهبری می فرماید: شهید شیرودی اولین نظامی بود که برای نماز به او اقتدا کردم، حتی یک تابلوی فلزی نصب نشده است.
این یادگار و بازمانده شهداء افزود: این باعث تأسف است که بشنویم خیلی از زائران کاروانهای راهیان نور و راویان آموزش دیده که به این مناطق می آیند اظهار کنند ما از استان کرمانشاه چیزی نشنیده ایم یا بگویند کرمانشاه فقط عملیات مرصاد را داشته است، و حال اگر به این موضوع توجه کنیم باید احساس مسئولیت و تکلیف کرده و وظیفه خودمان را در این راستا مشخص کرده و هر کسی وبه هر نحوه ممکن باید تلاش کند.
سردار طالبی استان کرمانشاه و مناطق عملیاتی غرب را قدمگاه شهداء خواند و بیان داشت: خیلی از سرداران شهید و بنام کشور و حتی مقام معظم رهبری(رئیس جمهور وقت) به مناطق قدم گذاشته اند و نام تنها پادگان ابوذر برای تمامی رزمندها دنیایی از خاطره است.
وی خاطرنشان ساخت: چرا کسی از آزاد سازی قصرشیرین حرف نمی زند،چرا کسی از گیلانغرب دومین شهر مقاوم کشور حرف نمی زند،چرا کسی از بازی دراز ،خانقاه عرفان حرف نمی زند،چرا فقط از نام شهیدسید محمد سعید جعفری و خیلی از شهداء فقط برای نام گذاری موسسه فرهنگی و کوچه و خیابانهای شهر استفاده می شود،چرا کسی نمی گوید که خیلی از شهدای کرمانشاه مانند شهید حشمت ا... امینی که در موقع عملیات پلاک خود را دور می اندازد و پیکر مطهرش بعد از بیست سال به آغوش خانواده برمی گردد حرف نمی زند.
سردار طالبی افزود: مردم سراسر کشور باید بدانند جنگ فقط در جنوب کشور نبود، همه باید بدانند که شهرستان توریستی قصرشیرین با 120 هزار نفر جمعیت در زمان جنگ با خاک یکسان شد و حتی یک ساختمان در این شهر سالم نماند، و در حال حاضر یک سوم این جمعیت در این شهر زندگی نمی کنند.
این فرمانده دوران دفاع مقدس در ادامه با بیان این مطلب که جنگ بر علیه نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران هنوز ادامه دارد و فقط شکل و فضای جنگ عوض شده است، تأکید کرد: باید دقت داشته باشیم که دشمنان از هیچ کوششی برا لطمه زدن به نظام مقدس دریغ نخواهند کرد و فهمیده اند که با قدرت نظامی هم توان برخورد با ایران را ندارند وارد مقوله ایی بنام جنگ نرم شده و جنگ را وارد خانه های ما کرده اند و با استفاده از شبکه های ماهواره ایی و سایت ها و کانال های مختلف بر ضد ارزش ها ی دینی و اخلاقی برای براندازی نظام فعالیت می کنند.
سردار طالبی خاطرنشان ساخت: اگر الگوی مقام معظم رهبری باشد و گوش به فرمان رهنمودهای حکیمانه و پشت سر او قدم بر داریم مسلماً در هر میدانی پیروزیم.
سردار بسیجی حاج محمد طالبی سخنان خود را با این بیت شعر به پایان رساند:
بسی گفتند و گفتیم از شهیدان شهیدان را شهیدان می شناسند
در پایان این همایش از خادمین شهدای راهیان نور استان کرمانشاه تقدیر بعمل آمد.