تاکنون این منطقه مورد تهاجم قرار نگرفته بود؛ ولى معلوم نبود امشب "بز نیاوریم. " تجسم انفجار این موشک داخل غار باعث شد دوباره همه بلند شوند. هر چه زور زدیم کامیون تکان نخورد. دنبال جایى مىگشیم که طناب را به آن ببندیم و با قرقره آن را بکشم. هیچ جاى مناسبى در غار پیدا نشد که قرقره را به آن نصب کنیم. ناگهان یکى از بچهها که پتوى خود را روى یک دسته فلزى انداخت بود آن را به همه نشان داد، شاید فرجى باشد. پتو را کنار زدیم. ادامه مطلب...
روایتی دست اول از پرتاب اولین موشک دوربرد ایران (قسمت اول)
زمان شلیک فرا رسید، شمارش معکوس شروع شد. ما هم سعى کردیم در خاکریزها و تپهها خود را مستقر کنیم. به چوپانها گفتیم که خود و گوسفندها را حفظ کنند. هیچ بعید نبود، موشک در جا منفجر شود.ادامه مطلب...