بسم رب الشهداء
تقدیم به سبکبالانی که زمین را لایق قدومشان ندانستند!
سلام
صدای من را از هزاران متر زیر پایتان میشنوید
البته اگر بخواهید به صدای ما گنهکاران گوش بسپارید!
اینجا زمین است
کره ای از خاک...
و ما انسهانهای خاکی دلبسته وجب به وجبش هستیم!
چند روزی است که از سفر به جبهه های جنوب گذشته است
فقط چند روز!
آنقدر بی اراده شده ایم که همین چند روز هم نتوانستیم به قول و قراری که با شما در قتلگاهتان گذاشتیم عمل کنیم!
فقط چند روز...!
بگذریم...میدانم این حرفها بسیار تکراری شده است....خوب میدانم!
وقتی پا در دوکوهه گذاشتم یک بار دیگر احساس کردم که در کربلا قدم میزنم
وقتی ساختمانهای دوکوهه را میدیم با خود میگفتم چقدر هوای اینجا شبیه آسمان بین الحرمین است.
حسینیه حاج همت بوی خیمگاه ارباب را میداد
و حوض روبه رویش صدای امواج فرات!
اما قتلگاه را در دوکوهه نیافتم!!!
ولی... در فکه پیدایش کردم!
فکه قتلگاه عشاق است
و سکوی پرواز!
ای شهدا...
خوب میدانید که خاک فکه بسیار داغ و سوزان است و شن های رونده اش میتواند در چند دقیقه انسانی را زیر خود پنهان کند
هنوز بوی شما را از زیر خاکهایش استشمام میکردیم
و خجالت میکشیدیم که با کفش پا روی خاکش بگذاریم
آخر این خاک بوی خون میدهد
بوی خون یاران خمینی!
چه سرزمین عجیبی است!
هنوز کسانی که آرزوی شهادت دارند در فکه به وصال میرسند
و عجب انس عجیبی است میان فکه و دوکوهه!
ای عشاق مجنون
در این سرزمین ها به دنبال چه بودید که هیچگاه نه از گرمایش نالان شدید و نه از سرمایش لرزان!
نمیدانم به ما سر زدید یا نه!
اما رسم مهمان نوازی نیست که پس از آمدن کیلومترها راه ما را تحویل نگیرید
آمدیم تا عیدمان را کنار شما باشیم
تا شاید...
امسال مانند سال قبل به پایان نرسد
ولی میدانم ... خوب میدانم که ما را نگاه میکردید و جواب سلاممان را میدادید
آخر پدر و مادران شما هم بین ما بودند
آمده بودند تا شاید گلهایشان را در فصل شکوفه پیدا کنند
و سال نو را به عزیزانشان تبریک گویند
ای شهدا..
ما باز هم آمدیم
و باز به عهدی که با شما بستیم عمل نمودیم
حال ...
نوبت شماست که به عهدتان وفا کنید
بسم الله!